مهرادمهراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

برای پسرم مهراد

بدون عنوان

خدایا شکرت مهراد مشکل خاصی نداره فقط باید یک ماه تحت نظر باشه انشاا..که چیزی هم نیست وبعد یک ماه خوبه خوب باشه ممنون از همه خاله هایی که نگران مهراد شدن و دعا کردن ولی تورو خدا یچه های مریض رو فراموش نکنید دعا کنید که هیچ بچه ای مریض نشه آآآآآآآآآآآآآآآآآمین
11 تير 1392

بدون عنوان

دارم از دلشوره میمیرم مهراد راحت خوابیده فردا جواب آزمایشش رو میدن نگرانم واسه همه بچه ها دعا کنیم پسر من رو فراموش نکنید
11 تير 1392

برای مهرادم دعا کنید

من مامان مهرادم مهراد مریض شده بود.مهراد ٤ روز بستری بود بخش خون بیمارستان مفید.روزای سختی رو گذروندم ما پیش بچه های سرطانی بودیم. انقدر محیط اونجا روی من تاثیر گذاشته که مریض شدم یه لحظه یاد اون بچه ها از ذهنم پاک نمیشه.روم نمیشه که واسه مهراد دعا کنم و از خدا بخوام که فردا مهرادم سالم باشه . فکر میکنم که من هیچ چیزی بالاتر از اون مادرهایی که بچه هاشون اونجا بود ندارم اونا هم مادرن.شماها مهراد من رو دعا کنید که سالم باشه من فقط میتونم اون بچه ها رو دعا کنم.نمیفهمم که چرا یه بچه ٤ ساله چرا باید دو تا سرطان داشته باشه خدایا چرا اون بچه ها اونقدر عذاب میکشن؟این عدالته ؟شماها نمیدونید ولی من هنوز صدای جیغ اون بچه ها تو گوشمه که به پرس...
10 تير 1392

یه کم درددل با پسرم

پسرم خیلی احساس تنهایی میکنم نمیدونم که این روزا کی تموم میشه خسته ام هم جسمم هم روحم,کارای طرحم مونده ولی اصلا حس طراحی ندارم.دلم میخواد برم  یه جای دور که هیچ کسو نبینم خودمون باشیم با یه دنیا آرامش ...
28 خرداد 1392

مهراد نق نقو شده

پسره خوشگلم تو این دو روزی که گذشت یه عالمه تب داشتی کلی نگرانم کردی همه گفتن دندون در میاری ولی خبری نیست خدارو شکر امروز بهتری الان هم به بابایی رفتی مهمونی تا منم یه کم به کارام برسم امتحانا تموم شد حالا نوبت تحویل پروژه هاست این ترم خیلی خوب گذشت النم برم به کارام برسم تا عصری بیام دنبالت عشق من      
23 خرداد 1392

باز هم برای تو

پسرم کم کم دارم بزرگ شدنت رو حس میکنم یک هفته اس که بدون کمک میشینی.وقتی میشینی و با ذوق دست میزنی قند تو دلم آب میشه مهرادم پسرم این روزا با تمام مشغله امتحانها فقط به این فکر میکنم که هر چه زودتر از این وضعیت خارج بشیم  تمام این سختی هار و تحمل میکنم به خاطر توه میخوام که تو راحت زندگی کنی.کم مونده که برسیم مامان تمام تلاشش رو میکنه که تو با سربلندی ازش یاد کنی عزیزم کم مونده ..... ...
18 خرداد 1392

امتحاااااااااااااااااااان

این روزا خیلی سرم شلوغه امتحان دارم حسابی مشغول خوندن درساییم که در طول ترم حتی یه بار هم سر کلاسشون نرفتم.اولین نتیجه خیلی خوب بود زبان تخصصی شدم ١٩ به هر حال امیدوارم که تا آخر اینطوری باشه.   ...
13 خرداد 1392

بدون عنوان

مهرادم عزیزم تو خیلی چیزه رو میبینی بعدا هم خواهی دید ومن به خاطر این چیزا واقعا متاسف خواهم شد.
7 خرداد 1392